۱۳۹۹ بهمن ۲۳, پنجشنبه

داستان‌سرای گمنام داستانی نام‌آشنا

۲۳ بهمن ۱۲۷۲؛ ۱۲۷ سال پيش در چنين روزی توران‌آغا فخرالدوله در تهران درگذشت. 

يك سال پيش از مرگش سرود: "مرا از فخر فخرالدوله گفتند / گلی بودم ز باغ خسروانی / به ناگه در هزار و سيصد و نه / بلا افتاد در سن جوانی".

توران‌آغا فخرالدوله دختر هفتم ناصرالدين‌شاه قاجار در سال ۱۲۳۹ خورشیدی در تهران زاده شد.

در كودكی مادرش را از دست داد و زير نظر مستقيم نخستين همسر عقدی شاه، پرورش يافت و نزد آموزگاران سرخانه ادبيات فارسی و عربی آموخت.

۱۵ ساله بود كه به دستور پدرش مجبور به ازدواج شد اما ديری نپاييد كه پدر را راضی كرد كه طلاق بگيرد و پس از چندی با همسر دلخواهش مجدالدوله كه همواره از همراهان شاه بود، پيوند زناشويی بست.

از آنجا كه مانند پدرش در شعر و نقاشی دستی داشت، شاه هر ماه ۲۰ شب او را در اندرونی نگاه ميداشت و گاه و بيگاه با او به مناظره و مشاعره می‌پرداخت.

ديوان او كه در شعرهایش "فخری"، "فخرالدوله" يا "بينشان" تخلص می‌كرد، در كتابخانه خصوصی يكی از برادران احمدشاه در پاريس گم شده است:

گهی ز مهر نگه كن به يار گوشه‌نشينت"

نقيب‌الممالك، نقال‌باشی ناصرالدين‌شاه، مأمور بوده كه هر شب داستانی برای شاه بخواند و او را سرگرم كند تا به خواب رود. از قرار معلوم نقال پس از خواندن داستانهای "رستم‌نامه" و "رموز حمزه" چيزی برای خواندن نداشته و داستان امير ارسلان را از روی داستان‌های پيشين می‌ساخته و هر شب برای شاه بازگو می‌کرده است. فخرالدوله از پشت در نيمه‌باز اتاق خواب پدر روایت را پنهانی می‌نوشته و به گفته پژوهشگران بنا به ذوق و سليقه خود چيزهايی به آن می‌افزوده يا از آن می‌كاسته است.

"امير ارسلان" سرگذشت شاهزاده‌ای است كه به خونخواهی پدرش به فرنگ می‌رود و برای رسيدن به دلدار كه دختر شاه فرنگ است، خود را به آب و آتش می‌زند.

اين داستان آميخته‌ای از روايتهای گفتاری و نوشتاری است و به خاطر روایت صحنه‌های گیرا و پرهیجان از بهترین داستان‌های عاميانه ايرانی به شمار می‌آيد.

توران‌آغا فخرالدوله در ۳۳ سالگی در زادگاهش درگذشت.
 

اطلاعیه ۱۴۶۴ کمیته دفاع از حقوق اقوام و ملل ایرانی با موضوع جان زندانیان دگر اندیش و منتقد در خطر است

جان زندانیان دگر اندیش و منتقد در خطر است این روزها، درکنار اخبار دلخراشی چون بحران بی‌آبی در خوزستان، افزایش مرگ و میر در اثر کرونا، ‌ فقر،...