ماهنامه خط صلح – از صدای داریه و خلخال و هلهله میشد فهمید آمدهاند؛ یک کاروان حدوداً صدنفره از زنان، کودکان و مردانی که ورودشان به شهر را با رقص و آواز خبر میدادند. ننه میگفت: «چلهی تابستان بعد از غربتیها میآیند.» هر سال همین بود؛ بچههای محل دنبالشان میدویدند و میرقصیدند، زنها کنار درِ خانهها نگاه میکردند یا گاهی همراهشان میشدند تا وقتی میایستند، ازشان خرمهره بخرند. ننه هر سال منتظر آمدن غربتیها بود تا یک دلِ سیر کَفَش را ببینند و برایش فال بگیرند. آخر هم میگفت: «معلوم نیست چه میگویند مادر! زبانبستهها مثل ما حرف نمیزنند، اما با اینکه دین و ایمان ما را ندارند، از اسرار باخبرند.»
خانهی کولیها خیابانها و دشتها و باغهای اطراف محلات بود. آنها جایی برای سکونت دائم نمیخواستند و مدام در حرکت بودند. حالا کلانشهری مانند تهران دیگر کولی ندارند که با ساز و آواز از سبک دیگری از زندگی حکایت کند، بلکه بیخانمان و حاشیهنشین دارد. کولیها هم در چهرهی مخدوش و مدرن شهر ادغام شدهاند و یکجا نشستند.
بیخانمانی در شهر پدیدهای اجتماعی است که بسیاری از نظریهپردازان آن را آسیب میشمارند. بیخانمانها بر خلاف کولیها نه گروهی شاد با سبکِ زندگی متفاوت، بلکه افرادی آسیبدیده و طردشده از جامعهاند. بیخانمانی بسته به جغرافیا و قوانین قضایی و اجتماعی هر کشور تعریف متفاوتی دارد؛ مثلاً در آمریکا هر فرد یا خانوادهای که نتواند سرپناه دائمی برای خودش فراهم کند و در مراکز نگهداری دولتی و خصوصی یا در اماکن عمومی زندگی کند، بیخانمان است. در ایران هیچ تعریف مشخصی از بیخانمانی در قانون یا مصوبات دولت دیده نمیشود؛ فقط طبق مصوبهی شورای عالی اداری در سال ۱۳۷۸ «دستگاههای عمومی و دولتی نظیر شهرداری، وزارت بهداشت، وزارت دادگستری، نیروی انتظامی و بهزیستی مکلف شدهاند که افراد معلول و ناتوان (جسمی و ذهنی)، بیسرپرست، مجهولالهویه، درراهمانده، گمشده، متواری، متکدیان و ولگردان حرفهای را جمعآوری کنند و به مراکز بازپروری تحویل دهند». هر چند سال یکبار هم شهرداری یا شورای شهر در کلانشهرها طرح «ضربتی» برای جمعآوری متکدیان و بیخانمانها اجرا میکند. این افراد بعد از اجرای چنین طرحهایی مدتی در کمپهای ترک اعتیاد یا مراکز بهزیستی میمانند و بعد دوباره بدون دریافت هیچ حمایتی در خیابان رها میشوند.
اگرچه در ایران تعریف قانونی مشخصی از بیخانمانی وجود ندارد، اما میتوان با بررسی عواملی مانند فقر، بیکاری، توسعهی شهر و گسستهای فرهنگی شکلهای مختلف بیخانمانی را بازشناخت. اصطلاحهای کارتنخواب، کفخواب، گورخواب، پشتبامخواب، ماشینخواب و زاغهنشین هرکدام به دستهی ویژهای از بیخانمانها در ایران اشاره دارد. برخی از این اصطلاحها به افراد مهاجر پذیرفتهنشده در شهر یا کارگران فصلی اشاره میکنند. برخی از بیخانمانها کسانیاند که در اثر فقر سرپناه خود را از دست دادهاند و سرپناهی موقت و ناامن دارند؛ مانند پشتبامخوابها یا ماشینخوابها که شغل دارند، اما توانایی تهیهی مسکن را ندارند. بعضی هم متکدیان و معتادانیاند که نسبت به گروههای دیگر در معرض آسیبهای بیشتری قرار گرفتهاند.
موضوعی که به صورت ویژه در این پرونده بررسی میشود، «کارتنخوابی زنان» است؛ بنابراین با توجه به دستهبندی بالا باید پرسید کارتنخوابی چیست و چه تفاوتهای با مفهوم کلی بیخانمانی دارد و چرا پرداختن به کارتنخوابی زنان و توجه به مسئلهی جنسیت در این پدیده ضرورت دارد.
کارتنخواب به فردی گفته میشود که در اثر فقر، خشونت، اعتیاد، بیکاری یا مشکلات روانی در خیابان زندگی کند. این افراد سرپناهی ندارند و از خانواده و جامعه بیرون گذاشته شدهاند؛ یعنی پیوندهای عاطفیشان گسسته یا دچار اختلال شده و مورد خشونت جنسی، فیزیکی یا روحی قرار گرفتهاند. کارتنخواب نهتنها توانایی فراهمکردن سرپناه را ندارد، بلکه برای تأمین غذا، لباس، وسایل بهداشتی، خدمات درمانی و دارو هم ناتوان است. اکثر این افراد معتاد یا متکدیاند. اعتیاد موضوعی درهمتنیده با اصطلاح کارتنخوابی است. در بیشتر موارد فرد آسیبدیده بعد از تجربهی بیخانمانی معتاد میشود و به این صورت در گروه کارتنخوابها قرار میگیرد. آنچه گروه کارتنخوابها را از سایر بیخانمانها جدا میکند، مسئلهی اعتیاد و در کنار آن راههای بهدستآوردن پول، مواد و غذاست؛ همچنین آنها نسبت به دیگران بیشتر در معرض بیماریهایی مانند ایدز، هپتاتیت و بیماریهای مقاربتیاند؛ بنابراین میتوان گفت کارتنخوابها از نظر بهداشت جسمی و ذهنی وضعیتی به مراتب شکنندهتر و آسیبپذیرتری دارند.
کارتنخوابها را میتوان به شکلهای متعددی از نظر سن، جنسیت، محل زندگی و پایگاه فرهنگی و اجتماعی صورتبندی کرد. گروه زنان و اقلیتهای جنسی در میان این افراد عموماً آسیبپذیرترند. زنان و اقلیتهای جنسی بیشتر مورد تجاوز و خشونت جنسی قرار میگیرند؛ همینطور بسیاری از آنها برای گذران زندگی و تهیهی مواد مخدر تن به کار جنسی میدهند که عواقب بهداشتی زیادی دارد. در این میان زنان با مسئلهی بارداریهای ناخواسته، سقطجنین پرخطر و عفونتهای غیرقابل درمان روبهرو میشوند که اوضاع را برایشان به مراتب پیچیدهتر میکند. اغلب کودکانی که از این زنان به دنیا میآیند، اگر زنده بمانند، یا دچار معلولیتهای جسمی و ذهنیاند یا اگر سالم باشند، بدون سرپرست و در خیابان بزرگ میشوند. آنچه در این پرونده میخوانید، مصائب و مشکلات این زنان در کنار بررسی سازوکارهای حمایتی و رویکرد جامعه و دولت به آنهاست.